ليرضا طبايي شاعر و پژوهشگر برجسته معاصر در واكنش
به جعل تاريخ و فرهنگ درخشان ايران زمين با ساخت
فيلم هايي چون "۳۰۰" و "اسكندر" از ايران سروده است .

سيماي آريايي ايران
بگذار
اين شير، بر سرير وقار و شكوه خويش بياسايد
با شوكت هميشه در آرامش نهفته به رفتارش
با خشم شير، پنجه ميفكن
زنهار، تا ز جاي نخيزد
مگذار تا به خشم برآيد
****
هر چند چشم حادثه خفته است
پژواك تازيانه و امواج از سواحل تاريخ «داردانل»
- با واژههاي خشم خشايار -
خواب جزيرهها و گرازان را، تا دوردست امروز، آشفته است
اين «زوزه - پارس»هاي سگانه
يادآور حضور ترس فروخورده، در هزيمت كركسهاست
كابوس ديرسالهي تاريخي، در خوابهاي گنج و چپاول
****
وقتي هراس كهنهي خفاشها، ضيافت خون را
بر طبل ناگزيري ميكوبد
پيداست،
تكرار تازيانه بر امواج،
خواب جزيرههاي فراري را، تا فرصت هنوز ميآشوبد.
****
اين آسمان شهادت خواهد داد:
از چتر مرگتاب «هيروشيما»
تا شعلههاي خشم «ويتكنگ»
از بيستوهشت تركش مرداد و مهرباني قلب مصدق و ايران
تا بغض سقف و پردهي ويرانههاي كاخ «آلنده»
تا روح پارهپارهي كابل ميان بستر عرياني توحش «ناپالم»
تا آستين نفرت صدام و دست كينهور غرب در شرارت شبهاي هشتسالهي ويراني
تا غارت شبان چراغاني فرات و حرير هزار و يك شب بغداد شعلهور
تا برگبرگ سوختهي باغهاي زيتون
و خشم سنگسنگ فلسطين
سوداگران اسلحه و افيون، ميتازند
اشباح نفتخوار حريص هزارچهره
- ابرغولهاي رسمي خوشپوش
- دستي به جام باده و دستي به ماشههاي مسلسل -
زير دروغ مشعل آزادي، ميتازند
پروانهي حضور صميمانه در ضيافت تالارهاي نفت و دلار و خون
آشفته كرده حرص عقابان را
منقار و چنگ جوخهي "بازان" را از شهوتي غريزي آكنده است
ميتازند
تا پرچم شرارت شيطان
در اهتزاز مرگ بماند
تا ظلمت شرير بداند
قابيل، در تكثر خود، زنده است
****
اما هنوز حيرت امواج داردانل ميدانند
اينجا عقاب پر ميريزد
بوزينگان معركهي جعل باغ وحش «هاليوود»
در كارگاه شعبده، كوچكتر و حقيرتر از آنند
تا درس آفتاب بياموزند
از شوكت و شعور «پاسارگاد»
- «اسوان» و «تخت جمشيد»
امواج داردانل
بر شانههاي زخمي خود، داغ تازيانهي ايران را
با ششهزار سال صلابت هنوز حس ميكنند
امواج داردانل ميدانند
زيرا خطوط حافظه را از كتيبههاي سواحل ميخوانند
****
امروز نسل خاك بدانند:
سيماي آريايي ايران، به سايهروشن تاريخ، مثل لحظهي اشراق، خورشيدي است
اينجا طنين گام غرور از فراز قلهي البرز، در مسير سحر جاري است
«عهد عتيق» نيز
منشور سرفرازي ايران را، با واژههاي كوروش مينوشد
و روح باغهاي معلق، هنوز در شب بابل
لبخند كودكان و زنان يهود، در سحر روشن رهايي و آزادي را
از ظلمت اسارت «بختالنصر» تفسير ميكند
رؤياي «اشعيا» را تعبير ميكند
در كوچهباغهاي اساطيري جوانه و لبخند، در نمايش پروانههاي رنگي معصوم
جايي براي فصل «نرون» نيست
****
اي مرگچهرگان تمدنباز
- هشداريد:
اينجا، ايران است
اينجا قرارگاه دليران است
- آرش، رييسعلي، سورنا، بهرام
- شاپور، ارشك، امير ... بگويم باز؟
اينجا،
پروردگاه رستم دستان است
- گردآفريد و كاوه و بابك ... -
اينجا گهوارهي شكفتن عرفان است:
- حلاج، سهروردي، سينا
- فارابي و غزالي و حافظ ، سنايي و سعدي ...
جغرافياي دانش انسان را
ايران، كتاب حكمت و فرزانگي
آتشسراي شرق «پرومته»
قلب زمين، تغزل تاريخ، خاستگاه تمدنهاست.
نبض غرور ميزند اينجا
- با خون مهرباني و آتش
زيرا
اينجا فلات انسان
سرچشمهي زلالي ايمان شش هزارهي تاريخ
گهوارهي تمدن، ايران است
****
بوزينگان جنگل تزوير باغ وحش «هاليوود» را
- چهكار به منظومهي مفاخرهي شيران!
ايران هماره ايران خواهد ماند.
*عليرضا طبايي
پينوشت:
داردانل: تنگهاي در مديترانه كه خشايارشاه بر امواج آن تازيانه زد، تا شوكت ايران را نشان دهد.
اسوان: نام سدي در مصر كه نزديك آنجا كتيبهاي از داريوش نصب شده است.
اشعيا: نام پيامبر يهود است.
بختالنصر: پادشاه كلداني كه يهوديان را به اسارت كشيد و كوروش آنها را آزاد كرد.
پرومته: قهرمان اساطيري كه آتش و نور را از آسمان به مردم هديه داد.
نرون: نام امپراتور رم كه اين شهر را به آتش كشيد.
منبع : http://adabnameh.blogfa.com
:: موضوعات مرتبط:
شعر ,
مقاله هاي ادبي ,
,
:: بازدید از این مطلب : 727
|
امتیاز مطلب : 197
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50